زمستان 2

جام، تهی می‌شود، مستی، پایان می‌پذیرد، اما مِی‌خواره از اندوه خلاصی نمی‌یابد؛ عُمر به اتمام می‌رسد، توانایی به سستی می‌گراید، اما عاشق از عشق‌بازی سیر نمی‌شود؛ شب، سحر می‌شود، یلدا به خورشید می‌پیوندد، اما هجران بلاییست که شب و روز نمی‌شناسد؛ حضرت عشق! دلداده‌ای که مست شراب طهور وجود بیقرین شماست، چگونه با درد جانسوز یلدای هجرانت بسازد و تاب بیاورد. «ادامـــــــه».



مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

دیوانه چو دیوانه ببیند...؟ Sean Beth دانستني هاي سلامتي خلاصه کتاب و جزوات درسی خبر چین Tiffany درمان تی وی سریال ناب خدای من